غول چراغ جادو
وبگاه بهارنارنج

♥بهارنارنج♥

♥تحمل نداره نباشی♥...♥دلی که تو تنها خدا شی♥

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً



غول چراغ جادو

بازدید : 2471

 

غول چراغ جادو...

یک روز زن و شوهری در ساحل مشغول توپ بازی بودند

 

که زن ضربه ای محکم به توپ میزنه و توپ مستقیم میره به سمت شیشه های خونه ای

 

که در اون نزدیکی بوده و ...تَََق ! شیشه میشکنه.

مرد عصبانی نگاهی به زن میکنه و میگه ببین چکارکردی؟

 

حالا باید هم معذرت خواهی کنیم هم خسارتشون رو جبران کنیم.

دو تایی راه می افتن طرف خونه. به نظر نمی آمده که کسی توی خونه باشه.

 

یک کم بیرون خونه رو انداز ورانداز میکنن و بعد مرد در میزنه!

 

یک صدایی میگه بیان تو ! اول زن و بعد شوهرش وارد میشن.

 

و مردی رو میبینند که با شورت روی زمین نشسته.

شوهر توضیح میده که همسر من اشتباها توپ رو به این سمت انداخت.

 

ما آمدیم که عذر خواهی کنیم و خسارتتون رو پرداخت کنیم.

 

مرد لخت سری تکون میده و میگه عیبی نداره. من غول چراغ جادو هستیم

 

و وقتی شیشه شکست، توپ به شیشه ای که من توش حبس بودم خورد و اون رو شکست

 

و من آزاد شدم. من میتونم 3 تا آرزو رو بر آورده کنم.

پس هر کدومتون یک آرزو بکنین و آرزوی سوم هم سهم خودم. اول به شوهر می گه که آرزو کنه.

 

مرد کمی فکر میکنه و میگه من میخوام تا پایان عمر ماهی 1.5 ملیون دلار حقوق بگیرم.

 

غول میگه برای محبتی که در حق من کردی کمه. تو از الان تا آخر عمرت یک کار شاد و

 

دوست داشتنی با بهترین بیمه و مزایا و در بهترین دفتر ها با حقوق

 

حداقل ماهی 1.5 ملیون دلار خواهی داشت.

بعد به زن میگه تو چی میخوای؟ زن میگه من میخوام که در تمام کشورهای دیدنی دنیا

 

یک خونه برای خودم داشته باشم. غول میگه: این برای محبتی که تو در حق من کردی کمه.

 

تو از الان در تمام کشورهای توریستی و زیبای دنیا ویلایی بزرگ با بهترین امکانات تفریحی

 

و خدمه آموزش دیده خواهی داشت.

و بعد نفس عمیقی میکشه و میگه حالا نوبت منه.

 

و رو به مرد میگه: من آرزو دارم امروز بعد از ظهر رو با همسر تو بگذرونم.

زن و شوهر به هم نگاه میکنند.

 

زن زیر چشمی نگاهی به هیکل سوخته و ورزیده غول میکنه و خوشحال میشه.

 

اما با بی تفاوتی به شوهرش میگه من برام مهم نیست.

 

هرچی تو بگی. میدونی که فقط توو بغل تو به من خوش میگذره.

مرد هم از ترس اینکه نکنه اون همه امکانات و پول از دستش بره،

 

با اینکه قلبا راضی نبوده، میگه عزیزم من به تو اطمینان دارم. و

 

بعد آروم تر میگه فقط نگذار خیلی بهش خوش بگذره.(مثلا این دیگه ته غیرتش بوده...)

بالاخره زن و غول به طبقه بالا میرن. ...

 

بعد از 3 ساعت نان استاپ س.ک.س . و در حالیکه هر دو خسته بودند،

 

غول از زن میپرسه از خودت و شوهرت بگو.

زن میگه که شوهرم مدیر تجاری یک شرکت و من هم حسابدار یک فروشگاه بزرگ هستم.

غول میپرسه درس هم خوندین؟

 

زن با افتخار میگه بله. هر دوی ما در رشتمون مدرک مستر داریم

غول میپرسه چند سالتونه؟زن میگه هردوی ما 35 ساله هستیم.

 

غول با تعجب میگه: هر دوتون 35 ساله اید.

 

مستر دارین و اونوقت باور میکنین که غول چراغ جادو وجودداره ؟

 

متاسفم براتون.........

 

 

خوشت اومد؟حال کردی؟حالا جای باحالش کجا بود؟

 


نظرات شما عزیزان:

Ghazal
ساعت7:50---5 بهمن 1391


zahra
ساعت22:12---2 بهمن 1391
به کوری چشـم دنیـآ!بـــﮧ ســـیــــم آخــــر ..

ســـآز مــــے زنـــــم

بــــﮧ کـــورـے چـشـــم دنیــــا

کـــــﮧ ســــــآز مـخـــآلــف مـے زنــَــد

بـــآ مــَـن..


shadlin
ساعت18:39---16 دی 1391
Bi mazeh

علیرضا موسوی
ساعت14:07---12 دی 1391
این داستان نکته ی باحالی نداره

یه نکته بی حال داره

اونم اینه که غیرت ایرانیا رو صاعقه زده....

:-(
پاسخ:اون که بعله داش علی...ولی اینا خارجی بودن ایروونی نبودن..


בפֿــتر بــבاפֿـــلاق
ساعت12:38---11 دی 1391


آجی جون اومدم وبت هر کار کردم اصلا باز نمیشد که بخوام کامنت بذارم

فقط اون شعر اولی باز کرد

کامل باز نمیشد وبت


پاسخ:فدای سرت ابجیه خوش اخلاق نازم...


پویا
ساعت12:35---11 دی 1391
شب هنگام محمد باقر – طلبه جوان- در اتاق خود مشغول مطالعه بود که به ناگاه دختری وارد اتاق او شد در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که سکوت کند و هیچ نگوید.



دختر پرسید: شام چه داری؟؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر که شاهزاده بود و به خاطر اختلاف با زنان حرمسرا خارج شده بود در گوشه ای از اتاق خوابید.



صبح که دختر از خواب بیدار شد و از اتاق خارج شد ماموران،شاهزاده خانم را همراه طلبه جوان نزد شاه بردند شاه عصبانی پرسید چرا شب به ما اطلاع ندادی!



محمد باقر گفت: شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم مرا به دست جلاد خواهد داد…



شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطائی کرده یا نه؟ و بعد از تحقیق از محمد باقر پرسید چطور توانستی در برابر نفست مقاومت نمائی؟ محمد باقر ۱۰ انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته و …



علت را پرسید. طلبه گفت: چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه می نمود هر بار که نفسم وسوسه می کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع می گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح بدین وسیله با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمانم را بسوزاند.



شاه عباس از تقوا و پرهیز کاری او خوشش آمد و دستور داد همین شاهزاده را به عقد میر محمد باقر در آوردند و به او لقب میرداماد داد و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می دارند. از مهمترین شاگردان وی می توان به ملا صدرا اشاره نمود
پاسخ:اره داداش شنیده بودمش...کاشکه همه ی جوون های ما اینطور بتونستن نفسشون رو کنترل کنن!


ژيلا
ساعت11:43---11 دی 1391
خویه مشکله خوته که مهلی هیزی
ایسوب گو بینوم عززززززززززیزکیه که قالب انتخاب که سیت؟هااااا


sahar222
ساعت22:43---10 دی 1391
سلام دوستم ..سحر هستم..وبلاگت خيلي باحال بود وقت كردي به منم يه سري بزن ومنو بانام وبلاگم بلينك به منم خبر بده لينكت كنم..باي چاگي
پاسخ:سلام سحرجون چشم گلم


ژيلا
ساعت22:20---10 دی 1391
اصلاخوشم ازاین حرکتانمیادیعنی چی که همش قالب عوض میکنی
این عزیزکیه که قالبوانتخاب کرد؟


♥...گل پسر...♥
ساعت21:43---10 دی 1391
اره دیگه...باید به حرفش گوش میدادم...

پویا
ساعت18:37---10 دی 1391
وضو بگیرید و تنها که شدید از خود صد بار بپرسید من که هستم؟ شاید خودت را پیدا کنی. اگر خودمان را پیدا کنیم شب اصلا نمی‌خوابیم. مثل زید ابن حارثه می‌شویم. زید ابن حارثه کنار ستون نشسته بود. رسول خدا فرمود: «کیف اصبحت یا زید»؟ زید گفت: «اصبحت موقنا» یعنی صبح کردم در حال یقین. حضرت فرمود: هرچیزی نشانه‌ای دارد، نشانه یقین تو چیست؟ گفت: شب‌ها خوابم نمی‌برد.

ما نمی‌گوییم شب‌ها نخوابید. کمی استراحت کنید. کراهت دارد شب‌ها اصلا نخوابیم. شب‌ها زودتر بخوابید که سحر خودتان بدون اینکه ساعت کوک کنید از روی عشق، از خواب بلند شوید. اگر عاشق شدی، نماز شب خواندی، طلبه‌ای وگرنه برو دنبال کسب و کار.

خدایا این توفیقات را تا آخر عمر از ما سلب مفرما! توفیق نماز شب به همه ما مرحمت بفرما! خدایا حال نماز شب به ما عطا بفرما! خدایا گناهانی که سبب شده ما نماز شب نخوانیم را بیامرز!

چیزی که سبب می‌شود انسان نماز شب نخواند

از امام صادق (ع) پرسیدند: که من هر شب می‌خواهم نماز شب بخوانم اما نمی‌شود، چکار کنم؟ فرمودند: گناهانت زنجیرت کرده‌اند. استغفار کنید، بعد نماز عصر 70 تا استغفار از تعقیبات است، استغفار کنید.




پاسخ:بسیار بسیار ممنون.


پویا
ساعت18:33---10 دی 1391
رزقی که از خواندن نماز شب به دست می‌آید

از امام صادق (ع) پرسیدند که من هر شب می‌خواهم نماز شب بخوانم اما نمی‌شود، چکار کنم؟ حضرت فرمودند...

خبرگزاری دانشجو نوشت: ملا محمدعلی مجتهد، معروف به مرحوم آیت‌الله احمد مجتهدی تهرانی از علمای بنام تهران بود که در سال 86 بدرود حیات گفت، اما سخنرانی‌ها و پندهای عرفانی و اخلاقی وی به یادگار مانده است و می‌توانیم هر چند به صورت مجازی هم که شده پای درس این استاد اخلاق تلمذ کنیم.

آیت‌الله مجتهدی رابطه خوبی با طلاب داشت، طوری که فضای گرم و صمیمی بر حوزه علمیه‌شان حاکم بود. این استاد برجسته اخلاقی، مباحث را چنان رسا ارائه می‌‌داد که در دل می‌‌نشست؛ به طوری که حتی هم‌اکنون نیز نشستن پای صحبت و کلاس اخلاق ایشان خالی از لطف نیست.

رزقی که از خواندن نماز شب به دست می‌آید چگونه رزقی است؟

روایت است کسی که نماز شب بخواند روزی‌اش زیاد می‌شود. منظور از این رزق پول نیست، رزق معنوی است. استاد خوب گیرش می‌آید، رفیق خوب پیدا می‌کند، هم اتاقی خوب گیرش می‌آید، هنگام مسافرت همسفر خوب کنارش می‌نشیند، نه هرویینی، نه سیگاری. داماد خوب، عروس خوب، پدر زن خوب، این‌ها رزق هستند.

ما خیال می‌کنیم که رزق یعنی پول بدست آوریم، می‌گوییم پس چرا ما نماز شب خواندیم پول گیرمان نیامد. رزق معنوی مهم‌تراست. اگر کسی نماز شب بخواند رزق معنوی بدست می‌آورد و بعد از آن به اسلام خدمت می‌کند، تالیفات کتاب‌ها. اما اگر نماز شب نخواند، آخوند بخور و بخواب می‌شود. «علم یعلم» را نمی‌تواند بسازد اما «نام ینام» را خوب می‌تواند بسازد! «اکل یاکل» را هم خوب می‌سازد، از علم خبری نیست.

عالم ربانی چه کسی است؟

خواب و خوراک کار منه! خدا نگهدار منه! کسی که اهل نماز شب نباشد آخوند به درد بخور نیست، کاسب است! اول به حسابش پول بریزید بعد منبر می‌رود! به یک پیش‌نماز گفتند بعد از نماز صحبت هم بکن، گفت قراردادی که با من بسته‌اید فقط در مورد نماز است، برای منبر باید جدا قرارداد بندید، این‌ها عالم ربانی نیستند.

عالم ربانی آقای اوسطی است. 3-4 ماه پیش تلفن کردند تشریف بیاورید، فرمودند می‌آیم اما پاکت نمی‌گیرم. تشریف آوردند، به جای پاکت، کتاب دادیم. ماه بعد که دعوت کردیم فرمودند کتاب هم ندهید. الان 3 ماه است ایشان منزل ما منبر می‌روند، پول هم نمی‌گیرند. چند نفر داریم شبیه آقای اوسطی که با ما طی کنند پول نگیرند؟ می‌خواهم 3 نفر دیگر هم پیدا کنم تا منزلم را وقف کنم برای حسینیه و بعد از مردنم خیالم راحت شود.

از فواید نماز شب خوشبو شدن است

از فوائد دیگر نماز شب این است که خوشبو می‌شوی. من با بعضی‌ها معانقه می‌کنم می‌بینم خیلی معطرند. بعضی‌ها عطر هم می‌زنند بوی بد می‌دهند، اما بعضی‌ها عطر هم نمی‌زنند، اما وقتی معانقه می‌کنند خوشبو هستند. این مال نماز شب است.

حدیث است کسی اگر نماز شب بخواند و فردا بگوید ندارم به من کمک کنید، دروغ می‌گوید. این نمی‌شود که کسی نماز شب بخواند و فردا برای نهار معطل بماند.

دوش مرغی به صبح می‌نالید

عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش

یکی از دوستان مخلص را

مگر آواز من رسید بگوش

گفت گمان نمی‌کردم که تورا

بانگ مرغی چنین کند مدهوش

گفت این شرط آدمیت نیست

مرغ، تسبیح گویان و من خاموش

مرغ که سحر می‌خواند می‌گوید «اذکروا الله یا غافلین» یعنی ای بی خبرها بلند شوید از خواب یاد خدا کنید!

تنها شبی که خروس‌ها نخواندند

خروس‌ها از اول خلقتشان تاکنون هر شب می‌خوانند به جز یک شب. آن شبی که بنی اسراییل به امر خدا طلاهای قبطیان را بعنوان عاریه امانت گرفتند. قبطیان مریدان فرعون بودند و اسراییل مریدان حضرت موسی. دستور صادر شد که طلاهای آن‌ها را بگیرید. طلاهای آن‌ها را گرفتند تا شب تحویل بدهند. قبطی‌ها شب دیدند اسراییلی‌ها نیامدند طلاها را بدهند، قبطی‌ها دیدند اسراییلی‌ها طلاها را برده‌اند.

رفتند پیش فرعون گفتند: اسراییلی‌ها صبح طلاهای ما را گرفتند و از شهر بیرون رفتند، هیچ‌کس در شهر نیست، چه کنیم؟ فرعون گفت: خروس‌ها که خواندند تعقیبشان کنید. لشکر آماده باش شد. موسی و اسراییل، همه از مصر بیرون رفتند و طلاها را با خود بردند. آن شب خدا به خروس‌‌ها فرمود نخوانید. ساعت و زنگ نبود، رادیو نبود، شیپور آماده باش نبود، باید خروس‌ها می‌خواندند.

قبطیان هرچه نشستند که خروس‌ها بخوانند دیدند خروس‌ها نخواندند. یک شب به امر خدا نماز شبشان قضا شد، وقتی بلند شدند، دیدند صبح شده، به نماز صبح رسیدند، اما به نماز شب، نرسیدند. صبح پیش فرعون رفتند گفتند که ما هر چه نشستیم خروس‌ها نخواندند، چکار کنیم؟ گفت همین الان بروید. خودش هم سوار اسب شد و جلوی آن‌ها حرکت کرد.

زمانی رسیدند به رود نیل که آخرین نفر از اسراییلی‌ها داشت از کوچه‌ای که به اعجاز حضرت موسی باز شده بود، خارج می‌شد. فرعون دستور داد که بروید. قبطیان می‌ترسیدند که اگر وارد رودخانه شوند، آب‌ها بهم بخورند و غرق شوند. گفتند اول خودت برو تا ما هم برویم. فرعون ترسید برود.

جبرئیل سوار اسب ماده وارد کوچه شد، اسب فرعون، نر بود، تا چشمش به اسب جبرئیل افتاد پرید دنبال او و وارد کوچه شد. قبطی‌ها هم دنبال او رفتند. نفر آخر اسراییل که از دریا خارج شد، نفر آخر قبطی‌ها وارد دریا شد «و اغرقنا آل فرعون»، ما تمام آل فرعون را غرق کردیم. جنازه فرعون با چهار خروار اسلحه از آب بیرون آمد که الان جنازه در موزه لندن است.

خدا به همه ما توفیق بدهد نماز شب را با عشق بخوانیم. نماز شب، را گاهی با کسالت می‌خوانیم، فایده ندارد.

هرکه سحر ندارد از خود خبر ندارد

ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز

کان سوخته را جان شد و آواز نیامد

عاشق خواب ندارد

آدم باید عاشق باشد. یک وقتی کسی عاشق دیگری شده بود. معشوق به عاشق گفت فلان ساعت می‌آیم. عاشق خوشحال شد با خود گفت: عجب! معشوق به من قول داده که 2 بعد ازظهر می‌آیم. وقتی معشوق آمد دید که عاشق خواب است و خرخر می‌کند، یک مشت گردو در جیبش ریخت و رفت. بعد از چند روز عاشق گله کرد و گفت چطور نیامدی؟ معشوق گفت برو تورا چه به عاشقی؟! تو باید بروی گردو بازی کنی! عاشق که خواب ندارد.

آیه‌الله حسن زاده آملی در کتاب الهی‌نامه‌‌شان دارند که هر که سحر ندارد، از خود خبر ندارد. خدایا کمک کن که از خودمان باخبر شویم و بفهمیم که هستیم، ما باید خودمان را پیدا کنیم. روایتی داریم که مردم دنبال گمشده‌شان می‌گردند اما دنبال خودشان نمی‌گردند.

نشانه یقین چیست؟

وضو بگیرید و تنها که شدید از خود صد بار بپرسید من که هستم؟ شاید خودت را پیدا کنی. اگر خودمان را پیدا کنیم شب اصلا نمی‌خوابیم. مثل زید ابن حارثه می‌شویم. زید ابن حارثه کنار ستون نشسته بود. رسول خدا فرمو
پاسخ:سعی دار انجامش دارم داداش...شما دعا کن خدا کمکم کنه.


پویا
ساعت18:23---10 دی 1391
هر كس با نامحرم شوخى كند، براى هر كلمه‏اى كه در دنیا با او سخن گفته است هزار سال او را در دوزخ زندانى مى‏كنند. (ثواب الاعمال وعقاب الاعمال -ترجمه انصارى، 567 بابى كه كیفر بسیارى از گناهان در آن گرد آورى شده است ... )
پاسخ:ای خاااااااااااک برسرمون بابا.... فقط خودش بهمون رحم کنه.


پسر
ساعت15:00---10 دی 1391
جالب بود




پاسخ:ایییییییییییی....چه خشک!


kimia
ساعت14:50---10 دی 1391
sare karie bahaliiiiiiiiiiiiiii biiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiid....



ghalebe no mobarak bbbbbbbbbbbbbbiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiid



laaaiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiii iiiiiiiiiiiiiiiiiiiik




پاسخ:خواهش میکنم گلم ...اره قالب رو فک نکنم دیگه عوض کنم یه ادم عزیز انتخابش کرده.... اوووووی دیگه نمیگم با قیشو!


.:.:.* خانوم بلا *:.:.
ساعت12:54---10 دی 1391
بابا عجب آهنگیه این آهنگ وبت ....
آدم خر کیف میشه....
این آهنگ سفارشیه؟؟؟
تویی محدثه تک گل زیبا.....


پویا
ساعت11:08---10 دی 1391
سلام

این چند روزه بس که با کامپیوتر کار میکنم قاط زدم

امروز قوری از دستم افتاد کف آشپزخونه کثیف شد

داشتم دنبال ctrl+z میگشتم )

.

.

.

من : دلار شده ۳۵۰۰

دوستم : کجای کاری شده ۴۰۰۰

من : نه بابا من لحظه ای دارم چک میکنم از تو اینترنت

دوستم : برو بابا اینترنتت قدیمیه ! )

.

.

.

زندگی به من آموخت هر چیز قیمتی دارد

پنیر مجانی فقط در تله موش یافت می شود !

.

.


پاسخ:زندگی نیاموخت با ابجیت قهر کنی دیگه هیچی نگییییییییی؟؟؟


امین
ساعت9:26---10 دی 1391
خاطرات خیلی عجیبند!



گاهی اوقات می خندیم



به روزهای که گریه می کردیم...



گاهی گریه می کنیم



به یاد روزهایی که می خندیدیم...


پاسخ:بله خیلی زیبا بود.


amin
ساعت9:22---10 دی 1391
salaam


khubid??


u ham honarestani hasti??


manam hastam پاسخ:اره داداش منم ورودیه بهمن هستم رشته ی رایانه(کامپیوتر)یا همون نرم افزار


Saman.TanhaTarinTanha
ساعت22:42---9 دی 1391
سر میز شام یادت که میفتم بغض میکنم،اشک در چشمانم حلقه میزند و همه با تعجب نگاهم میکنند..لبخندی میزنم و میگویم:چقدر داغ بود...!!
سلامممممم آجى قالب نو مبارك... خيلى خوشگل شده ، وبت اينجورى هم سنگين تره هم زيباتر...
آجى اومدم بگم تا آخر ماه شايد نباشم... بخاطر امتحاناتم خيلى سخت شدند... زود ميام آجى.. فعلا خدانگهدارت


پرنسس
ساعت22:21---9 دی 1391
قالب جدیدت تو حلقممممممممممم

ژيلا
ساعت22:09---9 دی 1391
نمیدونم،یهودلم گرفت

غمكـــــــــــده
ساعت21:59---9 دی 1391
عجب غيرتي داشت مرده
پاسخ:اره بابا ترکونده....


شیـ♥احسان♥ـطون
ساعت21:08---9 دی 1391
عجب جیگری شد وبت محدثه
پاسخ:امیدوارم....


ژيلا
ساعت20:44---9 دی 1391
دلم گرفته

پرنسس
ساعت20:01---9 دی 1391
آدم احمق وحریص حقشه!
خخخخخخخخخخخخ


دختر جنوبی
ساعت15:54---9 دی 1391
سلام اون وبلاگ قدیمیمو دیگه آپ نمیکنم کامنتمو دیدی زودی بیا وبلاگ جدیدم منتظرتماااااااااااااراستی اهنگ وبتم خیلی باحاله ها خانمی

ژيلا
ساعت14:48---9 دی 1391
قسمت باحالش بی غیرتی مرده بودددددددددد

ژيلا
ساعت14:43---9 دی 1391
آی قربووووووووووووووووونه شکله ماهت برم باااین داستانتتتتتتتتتتتتتتت مهلی قشنگ بیده
روسی یه چه وضعشه دم به دیقه قالب عوض ایکنی؟
می ..........دورییییییی


سایه
ساعت12:48---9 دی 1391
میگم آبجی جونم یه سوال داداشت چند سالشه؟؟؟!!!!!
هههههه


پویا
ساعت12:46---9 دی 1391
حالا داستان غول رو میزاری هر کی بیاد بخونه تیکه باره خودت بکنه؟


شیـ♥احسان♥ـطون
ساعت12:04---9 دی 1391
دهنت....پشمک خیلی باحال بود....

چه حالی کرده آقا غوله...

کسی که انقد احمقه حقشه مخشو زدو برد...آره!!

محدثه اگه کسی گفت غوله گوش نکنیا...یه فکرایی واست داره



♥...گل پسر...♥
ساعت11:49---9 دی 1391
نه بهش گفتم که....

ها...

خب خوبی چه خبرا؟؟؟
پاسخ:خیلی خب پس به منم بگو دیییییییییییگه...


♥...گل پسر...♥
ساعت11:40---9 دی 1391
سیلوم..خب زودتر می گفتی تا بلینکمت....
خب من حواس ندارم
خخخخ
عزیز دل شما ها هستید...


♥...گل پسر...♥
ساعت22:41---8 دی 1391
پناه بر خدای بزرگ....
این داستان بود یا دااااااااااااستان؟
خوبی محدثه؟ چه خبرا؟


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



════════ ೋღ♥ღೋ ════════








یا حسین-بهارنارنج